لرزه عرش الهی


 

نويسنده:شهید آيت الله شهيد دستغيب*




 
لواط از گناهانی است كه به كبیره بودنش تصریح شده است، چنانچه از حضرت امام صادق و امام حضرت رضا ـ علیهما السّلام ـ رسیده بلكه حرمت و عقوبت آن از زنا شدیدتر است. از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مرویست است كه:
«حرمت لواط از زنا بیشتر است، به درستی كه خداوند قومی را برای عمل لواط هلاك فرمود (قوم لوط) ولی كسی را برای زنا هلاك نفرمود».[1]
از حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مروی است كه فرمود: كسی كه با پسری جمع شود روز قیامت جنب وارد محشر می‌شود و آب دنیا او را پاك نمی‌كند و خشم خدا بر او است و او را لعنت فرموده، دوزخ را برایش آماده می‌فرماید و بد جایگاهی است.
سپس فرمود هرگاه كسی لواط كند، عرش خدا بلرزه درآید و خداوند او را لعنت و غضب فرموده و جهنم را برایش آماده می‌فرماید و ملوط (مفعول) را در كنار جهنم نگه می‌دارند تا خلایق از حساب فارغ شوند، پس او را در جهنم می‌اندازند و در طبقات دوزخ همیشه معذب خواهد بود.[2]
لواط كفر است: امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود لواط (كه از گناهان كبیره است و این عقوبت‌ها را دارد) مادامی است كه دخول در مخرج نشود، اما حكم دخول در دبر اگر آن را حلال بداند كفر است زیرا منكر ضروری دین گردیده و اگر آن را حلال نداند، در شدت و طول عذاب مانند كفر است.[3]
حذیفه بن منصور گفت كه از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ از لواط كه از گناهان كبیره است پرسیدم، حضرت فرمود ما بین دوران است، پرسیدم از كسی كه در دبر دخول می‌نماید فرمود كه این عمل كفر و انكار آنچه خدا بر پیغمبرش فرستاده می‌باشد، یعنی انكار قرآن است.[4]
سنگ عذاب هنگام مرگ: از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است كه: نیست بنده‌ای كه عمل قوم لوط را حلال بداند (و در روایت دیگر كسی كه بر لواط كردن اصرار داشته باشد) نمی‌میرد مگر اینكه در آن ساعت خداوند بر او سنگی از همان سنگ‌های عذابی كه بر قوم لوط بارید، می‌اندازد و مرگ وی در خوردن همان سنگ است و برای اینكه رسوا نشود، خداوند آن سنگ را از نظر خلق پوشیده است.[5]
عذاب‌های قوم لوط بر ظالمین: در قرآن مجید سه نوع عذاب برای قوم لوط بیان فرموده: صیحه باریدن سنگ عذاب بر آنها، و زیر و رو شدن شهرهای آنها بعد می‌فرماید: عذابی كه بر قوم لوط نازل شد از ظلم كنندگان دور نیست.[6]
و این تهدید سختی است به كسانی كه عمل آنها را مرتكب شوند.
غلامی كه مولایش را كشت: در زمان عمر، ‌غلامی كه مولای خودش را كشته بود پس از اقرار، عمر امر به كشتنش نمود، حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از غلام پرسید چرا مولای خودت را كشتی؟ عرض كرد به زور با من لواط كرد پس او را كشتم آن حضرت از اولیای مقتول پرسید آیا او را دفن كرده‌اید؟ گفتند: آری هم اكنون از دفنش می‌آییم پس به عمر فرمود غلام را تا سه روز نگهدار و پس از سه روز اولیای مقتول حاضر شوند.
لاطی به قوم لوط ملحق می‌شود: پس از گذشتن سه روز آن حضرت به اتفاق عمر و اولیای مقتول بر سر قبرش آمدند از اولیایش پرسیدند این قبر صاحب شماست؟ گفتند: آری، سپس فرمود قبر را بشكافید تا به لحد برسید، چون به لحد رسیدند و آن را برداشتند جنازه را ندیدند، پس آن حضرت تكبیر گفت و فرمود: به خدا قسم دروغ نگفتم شنیدم از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: هر كس از امت من، عمل قوم لوط را مرتكب شود و بدون توبه از دنیا برود پس در قبرش بیش از سه روز نمی‌ماند تا اینكه زمین او را فرو می‌برد و به جایی كه قوم لوط هستند و هلاك گردیده‌اند ملحق می‌نماید پس در زمره‌ی ایشان محشور می‌شود.[7]
لواط هم فاحشه و زشت است: حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ فرمود: بترس و ترك كن زنا و لواط را و لواط بدتر از زنا است و این دو گناه موجب هفتاد و دو گونه درد در دنیا و آخرت برای صاحبش می‌شود.[8]
در قرآن مجید چنانچه از زنا به فاحشه تعبیر فرموده این عمل شنیع را هم فاحشه خوانده چنانچه در سوره اعراف می‌فرماید:[9]
«لوط به قوم خود گفت آیا كاری را می‌كنید كه در نهایت زشتی است، پیش از شما كسی از افراد بشر گرد چنین كار زشتی نگشته، آیا شما با مردان جمع می‌شوید در هنگام شهوت و زنان را رها می‌كنید بلكه شما اسراف كنندگانید».
چه اسرافی بدتر از اینكه نطفه‌ای كه به منزله‌ی بذر است برای بقاء نوع و نسل انسان و باید در رحم زن قرار گیرد در غیر محلی كه خدا قرار داده بریزد.
برای تهدید دیگران از نزدیك شدن به این عمل خلاف انسانی در سوره‌های اعراف و هود و نمل و عنكبوت و قمر[10] و نجم، ‌قوم لوط را یادآوری و كیفیت عذاب ایشان را متذكر می‌شود. باشد كه دیگران اندرزی بگیرند.
برای جلوگیری از پیش آمدن چنین عمل شنیعی چند چیز را كه مقدمات قریبه و بعیده‌ی آن است تحریم فرموده:
نگاه شهوت آلود به پسر، حرام است: 1ـ نگاه كردن از روی شهوت به جوان امرد (پسری كه هنوز مو به صورتش در نیامده) حرام است و سوء اثر و شدت عقوبت نظر حرام در روایات، به تفصیل بیان شده است. از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ مروی است كه: فتنه‌ جوان زیبای امرد از فتنه‌ دختر باكره بیشتر است.[11] پس بر هر مسلمانی واجب است از چشمان خود نهایت مواظبت را بكند كه به چنین گناه بزرگی مبتلا نشود.
لجام آتشین برای بوسه‌ شهوت: 2ـ بوسیدن جوانی از روی شهوت حرام است چنانچه از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ كه پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: كسی كه جوانی را از روی شهوت ببوسد خداوند او را در قیامت به لجامی از آتش لجام می‌فرماید.[12]
و از حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ مروی است كه: هرگاه مردی جوانی را از روی شهوت ببوسد ملائكه‌های آسمان و ملائكه‌های زمین و ملائكه رحمت و ملائكه غضب او را لعنت كنند و جهنم برایش آماده شود و مكان بدی جایگاهش می‌باشد.[13]
و نیز از پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مروی است كه: كسی كه جوانی را از روی شهوت ببوسد خداوند او را در آتش جهنم، هزار سال معذب می‌فرماید.[14]
و اگر مسلم شد كه كسی جوانی را از روی شهوت بوسیده باید حد بخورد و حدش از سی تا نود تازیانه است هر قدر كه حاكم شرع صلاح بداند او را می‌زند.
خوابیدن دو مرد یا دو زن: 3ـ خوابیدن دو مرد در یك بستر و زیر یك لحاف در صورتی كه هر دو عریان باشند، حرام است و همچنین است حكم دو زن، و فرقی بین محرم و بیگانه نیست.
و در چند روایت است كه باید آنها را حد زد و برایش هم حد زنا معین شده یعنی آنها را یكصد تازیانه بزنند.[15]
و بعضی از علماء فرموده‌اند كه چون برای خوابیدن دو مرد عریان زیر یك لحاف حد معین شده، پس از گناهان كبیره است.
و از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مروی است كه: بستر فرزندان خود را از سن ده سالگی جدا سازید، یعنی دو برادر یا دو خواهر یا برادر و خواهر زیر یك لحاف از همان كوچكی نخوابند.[16]
حد لواط: چون حرمت و فساد لواط بیشتر از زنا است حدش شدیدتر است و آن كشتن می‌باشد، هرگاه لواط كننده و دهنده هر دو عاقل و بالغ باشند هر دو را باید كشت و فاعل را به وسیله‌ی شمشیر یا سنگسار كردن یا زنده به آتش سوزانیدن یا از بالای بلندی مانند كوه پرتاب كردن با دست و پای بسته شده، بایستی كشت و انتخاب نوع قتل به نظر حاكم جامع الشرایط است.
و از حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ مروی است كه: پس از كشتن، بدنش را به آتش بسوزانید و این گناه بزرگ مانند زنا به یكی از دو چیز ثابت می‌شود: یكی اقرار است به اینكه فاعل یا مفعول یا هر دو به این گناه خود چهار مرتبه اقرار كند و اگر كمتر از چهار مرتبه اقرار كند حد بر او جاری نمی‌شود و تنها تعزیر (تأدیب) می‌شود و بعضی از فقهاء فرموده‌اند چهار مرتبه اقرار باید در چهار مجلس واقع شود و شرط است در اقرار كننده بلوغ (پس اگر نابالغ باشد تأدیب باید شود) و كمال عقل و حریت و اختیار (پس اگر به اجبار و اكراه بوده حد ندارد).
دوم شهادت چهار مرد عادل بالمعاینه است یعنی بگویند به چشم خود دیدیم كه فلان با فلان لواط نموده و اگر گواهی دهنده‌گان كمتر از چهار نفر باشند گواهی آنها رد می‌شود و حد جاری نمی‌گردد بلكه حد قذف كه بعداً ذكر می‌شود بر آنها باید جاری شود و اگر شخص لاطی پیش از گواهی شهود توبه كند حد بر او جاری نمی‌شود و هر یك از اقرار و گواهی اگر بر دخول در دبر باشد حد آن كشتن است و اگر بر تفخیذ یعنی دخول در الیه و رانها باشد حد آن یكصد تازیانه است.
در خاتمه این بحث چند روایت ذكر می‌شود:
1ـ امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: اگر سزاوار بود كه كسی دو بار سنگسار شود هر آینه لواط كننده این چنین سنگسار می‌شد.[17]
شریعت‌های آسمانی متفقاً با این خوی نكوهیده به مبارزه پرداخته‌اند زیرا اساس بقای اجتماع تناسل است و لواط مانع از آن است و در نتیجه این عمل منكر اجتماع را در معرض فساد و زوال قرار می‌دهد به علاوه ارتكاب این عمل موجب آن می‌شود كه روح مردانگی كودك از میان برود و سرانجام از قیام به وظایف حیاتی و اجتماع كه مستلزم داشتن روح رجولیت حقیقی است عاجز ماند و صدمه‌ای عظیم از این راه متوجه اجتماع شود زیرا برای آن كه تناسل بر اساس صحیح انجام شود لازم است كه مرد و زن در جهت رجولیت و انوثیت كامل و صحیح باشد و لواط یا نسل را از میان می‌برد و یا آن را ضعیف می‌سازد.
توبه می‌كند و نمی‌سوزد: در فروع كافی كتاب الحدود از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ روایت می‌كند كه: روزی حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در میان جماعت اصحاب بودند مردی آمد و گفت یا امیر المؤمنین، با پسری لواط نموده‌ام پاكم كن، (یعنی بر من اجرای حد فرما) حضرت فرمود: برو به خانه‌ات شاید سودائی در طبعت حركت كرده باشد (چون به سبب احتمال شبهه، حد ساقط می‌شود لذا فرمود شاید حواست حاضر نیست و اقرارت از روی كمال عقل و شعور نیست) روز دیگر آمد و همان اقرار را كرد و خواهش اجرای حد را تكرار نمود.
حضرت ثانیاً فرمود: به منزلت رو، شاید سودائی در طبعت حركت كرده و چنین اقراری می‌كنی تا آنكه سه مرتبه باز گشته و همان طور اقرار و سپس خواهشش را تكرار كرد.
در مرتبه‌ چهارم حضرت فرمود: پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این واقعه سه حكم فرموده هر یك را می‌خواهی اختیار كن یكی این كه دست و پایت را ببندند و از كوه پرتابت كنند یا این كه با شمشیر تو را بكشند یا با آتش تو را بسوزانند؟.
عرض كرد یا علی كدام یك از اینها دشوارتر است، فرمود سوزاندن با آتش، گفت آن را اختیار كردم.
حضرت فرمود: تهیه‌ی كار خودت را بكن، گفت چنین خواهم كرد، پس برخاست و دو ركعت نماز خواند سپس گفت خدایا گناهی از من سر زده كه تو به آن دانایی و من از گناه خود ترسیدم و به نزد وصی رسول تو آمدم و از او خواهش كردم مرا از گناه پاك كند، او مرا بین سه نوع عقوبت مختار فرمود خداوندا من آن را كه سخت‌تر بود انتخاب كردم از تو می‌خواهم كه این عقوبت را كفاره‌ی گناهان من گردانی و مرا در آخرت به آتش خود در جهنم نسوزانی پس گریان برخاست و در گودالی پر از آتش كه برایش آماده شده بود نشست آتش از اطرافش شعله می‌كشید.
حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بر حالش رقت فرمود و گریان شد و اصحاب همه به گریه درآمدند، پس از آن، حضرت فرمود: برخیز ای مرد كه ملائكه آسمان و زمین را به گریه درآوردی به درستی كه خداوند توبه‌ات را پذیرفت، برخیز و به آن گناهی كه كردی نباید برگردی.
نكته: مشهور بین فقهاء آن است كه اگر گنهكار پس از اقرار و حاضر شدن برای اجرای حد، توبه نماید امام مخیر است كه حد را اجرا كند یا نكند. چنانچه در حدیث مزبور امام ـ علیه السّلام ـ از اجرای حد صرف نظر فرمود و این اختیار اجرای حد مخصوص موردی است كه گناه با اقرار گنه‌كار ثابت شود نه به شهادت شهود كه در این صورت توبه‌ گنه‌كار در اجرا نمودن حد تأثیری نداشته و حتماً باید حد اجرا شود.

پي‌نوشت‌ها:
 

[1] . عن ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ قال: سمعته یقول حرمه الدبر اعظم من حرمه الفرج و ان الله اهلك امه لحرمه الدبر و لم یهلك احداً لحرمه الفرج (وسائل الشیعه، كتاب نكاح، باب 17، ص249)
[2] . قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ من جامع غلاماً جاء یوم القیمه جنباً لا ینقیه ماء الدنیا و غضب الله علیه و لعنه و اعدله جهنم و سائت مصیراً ثم قال أن الذكر یركب الذكر فیهتز العرش لذلك و ان الرجل لیؤتی فی حقبه فیحبسه الله علی جسر جهنم حتی یفرغ الله من حساب الخلائق. ثم یؤمر به الی جهنم فیعذب بطبقاتها طبقه طبقه حتی یرد اسفلها ولا یخرج منها (فروع كافی ـ وسائل الشیعه، كتاب نكاح، باب 17 و 18، ص249ـ253).
[3] . اللواط مادون الدبر و الدبر هو الكفر (فروع كافی، كتاب النكاح).
[4] . عن حذیفه بن منصور قال: سئلت ابا عبدالله ـ علیه السّلام ـ عن اللواط فقال: ما بین الفخذین، و سئلته عن الذی یوقب فقال ـ علیه السّلام ـ ذاك الكفر بما «لما» انزل الله علی نبیه ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ (وسائل الشیعه، كتاب نكاح، باب 20، ص257).
[5] . عن ابی بصیر عن ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ فی قوله تعالی و امطرنا علیها حجاره ‌من سجیل قال ما من عبد یخرج من الدنیا یستحل عمل قوم لوط ـ و فی روایه الوسائل من مات مصراً علی اللواط لم یمت الارماه الله تعالی بحجر من ذلك الحجاره تكون فیه منیته و لكن الخلق لایرونه (تفسیر قمی).
[6] . و ما هی من الظالمین ببعید (سوره‌ی 11 آیه‌ی 85).
[7] . معالم الزلفی.
[8] . واتق الزنا و اللواط و هو اشد من الزنا و همایورثان صاحبهما اثنین و سبعین داء فی الدنیا و الآخره (فقه الرضا، «ع»).
[9] . و لوطاً اذ قال لقومه اتأتون الفاحشه ما سبقكم بها من احد من العالمین انكم لتأتون الرجال شهوه من دون النساء... (سوره‌ی 7 آیه‌ی 78 تا 79).
[10] . در ضمن تفسیر سوره‌ی قمر از بیانات مؤلف تحت عنوان: «حقایقی از قرآن» مفصلاً ذكر شده است.
[11] . ایاكم و اولاد الاغنیاء و الملوك المرد فان فتنتهم اشد من فتنه العذاری فی خدورهن (وسائل الشیعه، كتاب نكاح، باب 21، ص258).
[12] . من قبل غلاماً بشهوه الجمه الله تعالی بلجام من نار (اصول كافی).
[13] . و اذا قبل الرجل غلاماً بشهوه لعنته ملائكه السماء و ملائكه الارض و ملائكه الرحمه و ملائكه الغضب و اعدله جهنم و سائت مصیراً (فقه الرضا «ع»).
[14] . من قبل غلاماً بشهوه عذبه الله تعالی الف عام فی النار (مستدرك الوسائل، كتاب نكاح، باب 17، ص57).
[15] . در باب دوم این رساله ضمن گناه مساحقه ذكر می‌شود كه بنابر مشهور پس از اثبات در نزد حاكم شرع باید تعزیر شود به كمتر از حد (صد تازیانه).
[16] . قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ الصبی و الصبی و الصبی و الصبیه و الصبیه و الصبیه یفرق بینهم فی المضاجع لعشر سنین (وسائل الشیعه، كتاب نكاح، باب 127، ص30).
[17] . عن ابی عبدالله عن آبائه ـ علیه السّلام ـ قال قال امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ لو كان ینبغی لاحد ان یرجم مرتین لرجم الوطی (فروع كافی، كتاب الحدود، ص119).
* تلخيص از کتاب گناهان کبيره ، ج1، ص203